سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غرقه شدن در یگانگی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

ضمن تشکر از گردانندگان محترم سرویس پارسی بلاگ به اطلاع عزیزان می رسانم از این پس این وبلاگ در آدرس زیر به کار خود ادامه خواهد داد:

Yeganegi.Blog.ir


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/8/13 ] [ 10:44 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

سلام بر تو عزیز همسفر

در باره دلیل حضور خود، در اینجا، در پروفایل مدیر وبلاگ، اشاره ای کرده ام.


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/7/24 ] [ 4:19 عصر ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

بی مقدمه خدمت همه عزیزانی که وقت خود را صرف مطالعه در زمینه عرفان و خود شناسی می کنند عرض می کنم که همواره امید و نشاط خود را حفظ کنید و اطمینان داشته باشید تلاش شما به ثمر خواهد نشست. حتماً نتیجه مطلوب عایدتان خواهد شد. 

هرگز طولانی بودن مسیر شما را به هول و هراس نیندازد. امروز که این سطور را برای شما می نویسم حدود بیست سال از زمانی که دانشجو بودم و در اوقات فراغت با دوستان خود جلسات بحث و تحقیق برپا می کردیم می گذرد.

کتاب معرفت نفس استاد حسن زاده آملی را با هم کار کردیم و پس از آن کتاب معرفت النفس استاد طاهر زاده (که ترجمه خلاصه ای از جلد 8 و 9 اسفار است) و بعد کتاب مقالات استاد محمد شجاعی و در کنار آن کتاب چهل حدیث امام خمینی و آداب الصلات و سر الصلات از ایشان.

از زمانی که دوره اول یا بیسیک بنیان را به سرپرستی دکتر فرشته میرهاشمی گذراندم حدود شش سال و از پیشرفته آن حدود چهار سال می گذرد. امیدوارم خداوند این بانوی بزرگوار و همه همکارانش را مشمول رحمت خاص خود بگرداند. در همان ایام مشغول مطالعه کتاب های دکتر وین دایر شدم و آنها را با همه کتاب های موجود در زمینه خودیاری و خودسازی متفاوت یافتم. پس از بنیان، با دوره دیگری آشنا شدم که مربی آن، سلطان تواضع بود و آنچه را می گفت به یقین دریافته بود. از سال گذشته نیز مطالعه کتب محمد جعفر مصفا را آغاز کردم که به خاطر اهمیت فوق العاده آن، مطلبی جداگانه در همین وبلاگ به او اختصاص داده ام.

اکنون که در سن چهل سالگی به سر می برم خداوند را هزاران بار شاکرم که آنچه را طالب بودم عطایم کرد و الطاف پیدا و پنهان خود را شامل حالم نمود. بیش از بیست سال از زندگی خود را بر سر این سوال گذاشتم که من کیم؟ هنوز هم ادعا نمی کنم که به پاسخ آن رسیده ام اما و هزار اما در این مدت شراب‌هایی نوشیده ام که درستی مسیر را برایم روشن کرده است و باعث شده است هرگز این بیست سال را از دست رفته نپندارم

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش       بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

اکنون گرچه از لحاظ معیارهای دنیائی، حرفی برای گفتن ندارم اما هیچ گاه آرزو نمی کنم به جای همکاسی هایی باشم که با من شروع کردند و اکنون ثروتشان به شماره در نمی آید. در عوض آرزوی بزرگم این است که لذاتی را که خدوند به من چشاند به آن ها هم بچشاند و چشمی که روزیم کرد روزی آنها هم بکند.

فراموش نمی کنم که روزی با یکی از همکاران مربی از کلاس کامپیوتری که در یکی از روستاها برگزار می شد بر می گشتیم. در جائی از مسیر که تقریبا به ورودی شهر رسیده بودیم آن دوست عزیز پرسید بهترین نعمتی که تا کنون خداوند به تو داده است چیست؟ گفتم: چشمی برای زیبا دیدن جهان.

لابد سخن سهراب را شنیده اید که:

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

پس ای عزیزی که این کلمات را می خوانی! بدان که تلاش در راه خود شناسی به نتایج بسیار نیکو می‌نشیند. نتایجی که احساس پرسودترین معاملات را به تو می دهد. چه چیز از این بالاتر و ارزشمند تر که وقتی به گذشته خود نگاه می کنی به خاطر وقتی که صرف این مطالعات کرده ای پشیمان نباشی و در عوض بگوئی اگر ده برابر این نیز فرصت داشتم صرف این علم شریف می کردم. چه چیز از این بهتر که حتی وقتی هیچ کس قدر کالای ارزشمند تو را نمی داند، خنکی آن را در قلب خود احساس کنی و در سایه آرامش آن زندگی کنی؟

پس بدان که والله به بار می نشیند ـ والله نتیجه می دهد. امیدوار باش و به این راه ادامه بده

بی نهایت حضرت است این بارگاه       صدر را بگذار. صدر تو ست راه


[ یکشنبه 90/11/23 ] [ 1:0 عصر ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

در گذشته که سیستم های ارتباطی به گستردگی امروز نبودند، این امکان وجود داشت که با اعمال محدودیت های فیزیکی، از بروز برخی انحرافات جلوگیری کرد. مثلا فقط کافی بود شما رفت و آمدهای فرزندان خود را پایش کنید و تحت نظر بگیرید. می توانستید تا حد زیادی جلوی انحراف ایشان در ارتباط با دیگران را بگیرید. خیلی ساده. خیلی راحت. 

همین مطلب در باره جوامع هم صادق است. اگر پادشاهی، ارتباط مردم کشورش با کشوری دیگر را غیرمفید تشخیص می داد، براحتی مرزها را می بست و این ارتباط را قطع می کرد. خیلی ساده. خیلی راحت.

اما امروز به مدد سیستم های پیشرفته ارتباط الکترونیک و حمل و نقل، روش های پیشین کنترل، به مقدار بسیار زیادی، کارائی خود را از دست داده اند. دیگر پدر و مادرها یا حاکمان مملکت نمی توانند صرفا با ایجاد محدودیت های فیزیکی، مانع ارتکاب جرم یا وقوع انحراف شوند. به عبارت دیگر، این ابزارها، انجام جرم و عمل نادرست را آسان تر و غیر قابل کنترل تر از گذشته کرده اند. در ظاهر به نظر می رسد این ابزارها، ارتباط افراد بشر با یکدیگر را زیادتر کرده اند که همین طور هم هست اما در کنار این کارکرد، منطقه امنی هم برای افراد ایجاد شده است که بتوانند فارغ از کنترل های معمول و مرسوم، دست به انجام آنچه می خواهند بزنند.

این اتفاق، مبارک است یا نامبارک؟

در نگاه اول، فورا جواب داده خواهد شد اتفاق نامبارکی است. ای کاش می توانستیم از مزایای کامپیوتر و سی دی و ماهواره و گوشی همراه و ... بهره مند شویم اما از عوارض سوء این وسایل در امان بمانیم. هم پدر و مادرها و هم حاکمان جامعه خود را در وضعیت سختی احساس می کنند. یک احساس ناتوانی به ایشان دست داده است. انگار فرزندان از اولیاء و مردم از حاکمان جلو زده اند و نمی توان کنترلشان کرد. این وضعیت برای پدرها و مادر ها و نیز برای حاکمان جامعه تلخ و ناپذیرفتنی است.

اما در یک نگاه دقیق تر باید گفت: این اتفاق، اتفاق بسیار مبارک و میمونی است. به تعبیر عامیانه باید گفت: از این بهتر نمی شود. و ای کاش روز به روز توان سیستم های کنترلی ضعیف تر شود. ای کاش هیچ سانسور و محدودیتی بر شبکه های اجتماعی کارگر نیفتد. ای کاش هیچ پارازیتی بر روی امواج ماهواره قابل اعمال نباشد و ... چند ای کاش دیگر.

چــــــــــــــــــــــرا؟ چرا به وجود آمدن این منطقه امن برای جرم و انحراف را مبارک می دانم و آرزومندم این منطقه امن، روز به روز امن تر شود؟ آیا من دیوانه ام؟ آیا خود تمایل به جرم و جنایت دارم؟ آیا طالب بی بند و باری و هوسرانی ام؟

این اتفاق مبارک است. نه به این خاطر که امکان انجام جرم را فراهم تر کرده است. بلکه به این دلیل که ناکارآمدی روش های غیر مبتنی بر اخلاق اصیل را به خوبی نشان می دهد. یعنی به خوبی نشان می دهد که تا وقتی کنترل ها از درون نباشد، شخص و جامعه، از خطا و اشتباه مصون نخواهند شد.

ما، به جای این که فرزندان و مردم خود را افرادی اخلاق مدار و فارغ از خودخواهی ها تربیت کنیم، با اعمال فشار، در ظاهر آنها را بر مسیر صلاح نگه می داریم. ابزارهای جدید، نادرستی این روش را نشان می دهد. ناچار، به ما می فهماند و به ما حالی می کند که با این روش ها نمی توان فرد و جامعه را به صلاح آورد. کنترل باید درونی باشد.

به دیگر سخن، ما تا پیش از این، به اهمیت فوق العاده اخلاق واقف نبودیم. کم اثر شدن کنترل های فیزیکی در جامعه، ما را به این مطلب متوجه می کند که تنها و تنها اخلاق اصیل (نه اخلاق نمایشی و متظاهرانه) است که مایه نجات فرد و جامعه است و کنترل های بیرونی در نهایت ناتوان خواهند بود. روز به روز به اهمیت این سخن پیامبر اکرم بیشتر پی می بریم که فرمودند «من برای تمام کردن مکارم اخلاق برگزیده شدم»


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 9:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

در عنوان فوق زیاد توقف نکنید. فعلا عنوان بهتری به نظرم نرسید.

یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی که به حمد الله باب آن در سال های اخیر به رویم باز شد و در حال شکوفائی است، این است که جایگاه هر فرد انسان را در پیکره انسانیت بهتر شناختم.

ما خود را مهم می دانیم. خود ما برای خودمان بسیار عزیز و محترم است. به همین دلیل قادر به درک جایگاه خود در هستی نیستیم. چرا که این درک، مستلزم پا گذاشتن بر روی خویشتن است و آن عزیز دردانه را از تخت سلطنت به زیر کشیدن. ما مایل به انجام چنین کاری نیستیم. به همین دلیل جایگاه خود را هم در هستی، در نمی یابیم.

اگر قدری از حجاب خودخواهی ها و خود دوستی ها بیرون بیائیم، خواهیم دید که آنچه اهمیت دارد و حرکتی را شروع کرده و باید به پایان برساند، انسان، در قالب روح جمعی است نه من و نه تو! . همچنان که در مورد بدن انسان می توان مثال زد: در یک فرد انسان، شکل و صورت عناصر سازنده بدن او، او را ساخته است. هر فردی، آن فرد است به این دلیل که عناصر سازنده بدن او، این شکل و ترکیب را دارند. اگر در این ساختار، سلولی برود و جای خود را به سلول دیگری بدهد، بدن همچنان به حیات خود بر همان نهج سابق ادامه می دهد. سلول ها می آیند و می روند. آنچه اهیمت دارد و در مورد او سوال می شود که به کدام سو در حال حرکت است، همان ساختار کلی بدن یا به عبارت دیگر، خود فرد است.

مثلا اگر یکی از سلول های دست شما را سلول ایکس بنامیم، این سلول پس از طی عمر مفید خود، می میرد و از بدن دفع می شود. اگر سلول های دیگر، برای این سلول ایکس، عزاداری کنند، نادانند. آنچه اهمیت دارد، کل بدن، در ترکیب جمعی خویش است نه یک یا چند سلول مجزا و منفرد.

من و تو سلول های پیکره انسانیت هستیم. انسانیت یک مفهوم کلی فلسفی نیست. بلکه حقیقتا وجود دارد. از آنجا که نمی توانیم با آن احساس یگانگی کنیم، گمان می کنیم انسان کلی، یک مفهوم ذهن ساخته است که فلاسفه ابداع کرده اند. حال آن که آن کسی که خدا آفرید و او را مورد خطاب قرار داد و بناست که مسیر من الله و الی الله را طی کند، انسان است. نه آدم ابوالبشر و نه دیگران که پس از او آمدند و نه من و نه تو و نه کسانی که پس از ما خواهند آمد.

انسان یکی است. من و تو به اندازه یک سلول تأثیر داریم. می توانیم خود و سلول های اطراف خود را نیکوتر یا زشت تر کنیم. اما آنچه باید اصلاح شود و تا وقتی که به صلاح نیاید، کار، تمام نیست، انسان کلی است.

همچنان که اگر با هر کدام از سلول های بدن فلان کس همنشین شوی، سلول میبینی و نه آن فرد را، اگر همنشین آدم ها باشیم، آدم می بینیم و نه انسان کلی را. زمانی می توانی انسان، جانشین خدا را ببینی، که نه همنشین خود باشی و نه همنشین دیگران. از خود و سایر افراد فارغ شده باشی.

در این حالت به درک انسان می رسی

راز جز با راز دان انباز نیست / راز اندر گوش منکر، راز نیست 


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

ای خدا بنمای جان را آن مقام / که در او بی حرف می روید کلام

قدرت تکلم را یکی از امتیازات مهم بشر بر سایر مخلوقات می دانیم. واقعا هم همین طور است. اما این که گمان کنیم ارتباط از طریق کلام و نوشته، عالی ترین نوع ارتباط است، اشتباه است و نشانه نشناختن حقیقت وجود آدمی است.

اگر در خود عمیق شویم، می بینیم که آنچه بر زبان می آوریم، در آخرین منزل، که از دهان ما خارج می شود و به سمت گوش شنونده می رود (یا نوشته می شود) لباس لفظ می پوشد. لباس لفظ می پوشد، یعنی این که به یکی از زبان های رایج (فارسی، عربی، انگلیسی و ...) در می آید. قبل از آن که به لباس لفظ در آید، به صورت یک تصویر ذهنی در ضمیر ما شکل می گیرد. اگر ما میتوانستیم به نحوی آن تصویر را به ذهن مخاطب خود منتقل کنیم، دیگر محدودیت های زبان، از قبیل نبودن کلمه مناسب برای منظور ما یا معانی متعدد یک کلمه، دست و پا گیر ما نبود. بدون این محدودیت ها تصویر به ذهن مخاطب انتقال می یافت و حتی اگر مخاطب، متعلق به قوم و ملیتی دیگر بود، منظور ما را درمی یافت.

در یک سطح بالاتر، باید گفت حتی آن تصویر ذهنی، نیز از موطن دیگری نشأت گرفته است که معانی در آن موطن، بی صورت هستند. یعنی نه تنها به هیچ لفظ خاصی در نیامده اند، بلکه حتی به صورت ذهنی خاصی نیز در نیامده اند. در آن موطن، تنها معنای بی شکل حضور دارد. اگر ما می توانستیم معنای بی صورت را به مخاطب خود انتقال دهیم، حتی محدودیت های صورت ذهنی نیز دست و پا گیر ما نبود و ما می توانستیم اطمینان داشته باشیم که مخاطب منظور ما را به درستی دریافت کرده است.

البته متوجه هستید که به کار بردن کلمه مخاطب در اینجا از روی تسامح است. چرا که مخاطب یعنی کسی که مورد خطاب واقع می شود و خطاب یعنی گفتگوی زبانی. حال آن که در این مقام، خطاب و مخاطبه جائی ندارد. بلکه معنائی که صورت ذهنی کلام از آن نشأت می گیرد، منتقل می شود. به این ترتیب است که عصمت در دریافت شکل می گیرد.

برخی از وعاظ و نویسندگان در بحث نزول دفعی قرآن، انتقال داده ها در حافظه های کامپیوتری را مثال می زنند و به زعم خود گمان می کنند که به مثال خوبی دست یافته اند و از این طریق می توان به راحتی حقیقت امر را برای افراد مشخص کرد. حال آن که این ساده لوحی است که گمان کنیم دریافت آن حقایق عالی (نزول وحی) مانند انتقال میلیون ها بایت داده پراکنده صورت می گیرد. نزول دفعی قرآن و به طور کلی دریافت حقایق عالیه، یعنی آن که شخص به اندازه ای اوج بگیرد که به آن سطح از درک برسد که با معانی ارتباط برقرار کند. در آن مقام تفرقه و کثرت نیست. تدریج و زمان معنا ندارد. بلکه می توان گفت آن شکل از دریافت، حتما به صورت دفعی، صورت می پذیرد و امکان ندارد تدریجی باشد.

توضیح بیشتر باشد برای بعد. انشاء الله.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 9:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگزارم که نعمت اشک را از بهشتش به سوی جهنم دنیا فرستاد تا گاهی اوقات آتش آن را سرد کند و توان تحمل آن را داشته باشیم. 

قصد دارم بعضی از دفعاتی که از این نعمت بیشتر بهره برده ام و به زبان خودمانی «یک دل سیر» گریسته ام را با شما در میان گذارم. اما قبل از آن به نکاتی اشاره می کنم. بسیار مهم است. بخصوص برای مردان.

گرچه در مواردی، گریه نشان ضعف است اما شما آن را دلیل ضعف نگیرید. اگر چنین کنید، از این نعمت بزرگ محروم خواهید ماند. از این که در مقابل دیگران گریه کنید، هیچ ترسی به دل راه ندهید. بگذارید دیگران شما را این گونه بشناسند. بگذارید بگویند فلانی اشکش در آستینش است. چه ایرادی دارد؟ آیا اگر قلب شما همیشه آماده پرواز باشد بهتر است یا این که در مقابل مردم، به ظاهر، متعادل جلوه کنید؟

منتظر این نباشید که در جلسه ای همه، حالت عزاداری پیدا کنند که شما هم همراهی کنید. وقتی بقیه در شرایط عادی هستند و سرگرم کار و زندگی خود، اجازه دهید اشک شما جاری شود. با امور متعالی مأنوس باشید تا راحت تر بشکنید و اشکتان جاری شود.

باز خداوند را برای همه غم ها و شادی هایی که ارزانیم کرده است سپاسگزارم. برخی از دفعاتی که به خاطر دارم که آسمان دلم ابری شد و بارید از این قرارند:

چندین سال پیش یکی از دوستان الاهیم به ملکوت پیوست. خبر رحلت او مرا دگرگون کرد. ... شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت. / روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت. / گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود. / بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت ...

بار دیگر زمانی بود که می توانم بگویم جزو بهترین ایام عمرم بود. آن زمان که در دوره های «بنیان» شرکت داشتم.

بار دیگر زمانی بود که مشغول مطالعه کتاب منطق الطیر عطار بودم و به داستان «شیخ صنعان» رسیدم. رحمت خداوند بر عطار نیشابوری که چنین آتشی در این داستان بر پا کرده است.

بار دیگر، وقتی بود که مشغول خواندن داستان آرش کمانگیر بودم. اثر بیاد ماندنی سیاوش کسرائی. این داستان را زمانی که کلاس پنجم ابتدائی بودم خوانده بودم اما بار دوم در سنین میان سالی، معنای رشادت و مردانگی را بهتر در می یافتم.

...

آری آری جان خود در تیر کرد آرش

 کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش

...


[ چهارشنبه 90/8/25 ] [ 8:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

محمد جعفر مصفا چند کتاب به رشته تحریر در آورده است که خوب است مطالعه آنها با کتاب «تفکر زائد» شروع شود و به دنبال آن کتاب «با پیر بلخ» و سپس «رابطه» و به دنبال آن بقیه کتب این نویسنده. 

این کتاب ها را به همگان توصیه نمی کنم.

کتاب های این نویسنده تنها برای کسانی مفید است که به جد، دنبال برون رفت از کشمکش های درونی هستند و حاضرند در این راه، از موقعیت و شخصیت موهوم و ذهن ساخته خود بگذرند و از نو متولد شوند.

اگر به دنبال یادگرفتن مطالب جدید برای خود یا برای تدریس هستید، سراغ این کتاب ها نروید.

شنیده اید که «ملا شدن چه آسون. آدم شدن چه مشکل» کتاب های این نویسنده برای آدم شدن است نه برای ملا شدن. از این رو تنها به کسانی توصیه می شود که شجاعت از خودگذشتگی را دارند.

ــــــــــــــــ

بعد از تحریر:

چند روز پیش موفق شدم کتاب های «هله» و «آگاهی» را نیز از این نویسنده مطالعه کنم. باید بگویم در تمام عمرم (که همواره قرین کتاب و مطالعه بوده است) کتبی به این خوبی نخوانده ام. اگر هم کتاب هایی بوده است که همین مقدار قابل توصیه بوده اند، به این دلیل بوده است که مطالبشان، همین مطالب بوده است.

جناب آقای مصفا، بر خلاف بسیاری از نویسندگان، تنها به ریشه پرداخته است و هر عمل اصلاحی که جنبه بتونه کاری و ماستمالیزاسیون داشته باشد را به شدت رد می کند. چرا که شخص چندین سال مشغول آن می شود و گمان می کند روزی به مقصد خواهد رسید حال آن که هر روز از صندوقی به صندوق دیگر می رود و موفق به دیدار با آسمان نخواهد شد.

گر ز صندوقی به صندوقی رود      او سمائی نیست! صندوقی بود.


[ شنبه 90/8/21 ] [ 8:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

مولوی گفت: 

دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد / غرق دریائیم و ما را موج دریا می کشد

زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم / کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد

خویش فربه می نمائیم از پی قربان عید / کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

...

تا وقتی که به جد، پای در مسیر اصلاح خویشتن نگذاشته ایم و به اصلاح ظواهر امور مشغولیم، قربانی نمی کنیم و اگر هم بکنیم، حیوان بیچاره ای را سر می بریم. ای بسا که در خرید خانه یا خودرو، حیوانی را قربانی کنیم و مشرکانه، خون آن حیوان را به پلاک خانه یا خودرو بمالیم. حال آن که خداوند صراحتاً گفت: گوشت و خون قربانی به خداوند نمی‌رسد بلکه این تقوای قلبی شماست که به خدا می‌رسد.

اما آن کس که در مسیر خودسازی جدی است، به این نتیجه می رسد که تا وقتی که «خود» را قربانی نکند، کار، تمام نیست و گویا کاری نکرده است. به این نتیجه می رسد که مهمترین مانع در راه وصول او به حقیقت، خود اوست. باید خود را بکشد. چقدر زیباست داستان ققنوس افسانه ای! پرنده ای که خود را در آتش می سوزاند و از خاکستر او، ققنوسی تازه و جوان سر بر می آورد. این داستان، داستان انسان است. داستان من و تو. که آیا حاضریم خود را در آتش بیندازیم یا نه؟ انسانی که در کوره‌ء خودسازی، هواهای خود را می سوزاند و گویا چیزی از او باقی نمی ماند، در واقع همان ققنوس است که در افق بالاتری متولد می شود و آنچه را نادیدنی است، می بیند.

این خود را کشتن، آنجا تحقق پیدا می کند که بدون هیچ چشمداشتی، در خدمت خدا و بندگان او باشی. برایت فرقی نکند که این عمل تو، به نفع توست یا به ضررت. تنها معیار تو، این باشد که آیا این عمل یا این موضع گیری، به نفع جامعه‌ء بشری هست یا نه. آن عملی را که نفعش به دیگران می رسد، ترجیح می دهی. حتی اگر از بابت آن سودی نبری و زیان کنی و عملی را که به نفع کلی انسان ها و حیات جمعی نیست، انجام نمی دهی حتی اگر سود تو در آن باشد.

چنین انسانی با سود و زیان وداع کرده است و فارغ از اندیشه‌ء آن شده است. خیرخواهی، خاصیت او و نحوه‌ء وجودی او شده است نه رابطه‌ء او با افرادی خاص. اینجاست که عشق بی قید و شرط محقق می شود. عشقی که به هیچ شرطی مشروط نیست. این گونه نیست که تنها نزدیکان یا هموطنان یا هم کیشان را شامل شود. بلکه همه‌ء ابناء بشر و حتی کل آفرینش را در بر می گیرد.

هموطن عزیزی که این سطور را می خوانی! در اعمال و رفتار خود از این پس دقت کن. ببین آخرین بار که عملی را انجام دادی که نفع آن به دیگران می رسید و در آن به دنبال هیچ نفع دنیایی یا آخرتی نبودی کی بود؟ اصلاً آیا تا کنون چنین عملی از تو سر زده است؟ اگر پس از این از این منظر به اعمال و انگیزه های خود بنگری، خواهی دید که خودکشی واقعی که ما را به خدا می رساند، کار آسانی نیست. همواره باید مراقب خود باشی و قدم به قدم پا بر سر خویش بگذاری و خود را قربانی کنی. آری باید آگاهانه و با انتخاب خود و نه از سر ضعف و زبونی، خود را قربانی کنی. تنها در چنین صورتی است که به ملکوت آسمان ها راه می یابی و جاودانه می شوی.

 

 


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 11:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]

مدتی پیش یکی از بستگان عزیز، قصد سفر کربلا داشت. در پی مسئله ای که بین من و ایشان اتفاق افتاده بود، مطالبی را برایشان ارسال کردم. از آنجا که این مطالب برای بسیاری از ما می تواند مفید باشد، امروز به مناسبت روز عرفه و عید قربان، آن را در اختیار شما هموطنان گرامی گذاشتم. 

متن نامه را در قالب PDF از اینجا دریافت کنید.


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 10:0 صبح ] [ کـا مـر ا ن کـمـیـلـی پـو ر ]
........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ

این وبلاگ به طرح موضوعاتی می پردازد که همه آدمیان در پهنه خاک به آن نیاز دارند. چگونه زیستن و کسب آمادگی برای حیات در افقی بالاتر.

این جهان همچون رحم مادر است و ما مانند جنین. مرگ مانند تولد جنین است. مرگی در کار نیست. بلکه تولد در افقی جدید است. باید برای زیستن در آن افق برتر آماده شویم.

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 18995